باز پوشیده شبم مهتاب و
میترسم که چشمم خواب بردارد
تا سحر میهمان باش
با توام ای ماه. . .
ای که می کاهی از غلظت شبهای تنهایی
دلم تنگ است و
در خوابند گلها و پرستوها
دلم تنگ است و
نقش پوچ میبافم
بر روری دیوار اتاق خویش
هستیم از انتظاری کهنه بر باد است
تو با من باش. . .
سودای خوابم نیست
بیا در قاب خالی دلم بنشین
زخمهایم را تو مرهم باش
با توام ای ماه
"افسانه"
نظرات شما عزیزان: